افراط بهتر است یا تفریط؟؟؟
روی سخنم با شماست...
شاید اگر خودت درگیر ماجرا نباشی؛ یا به تشخیص اطبا مبتلا نباشی و در سلامت جسم و روان به سر ببری؛ به سبک کارگردانها صحنه را از قاب دیگری تماشا کنی؛ به تحلیل کارشناسان فوتبال از زاویهی دید بهتری به توپ نگاه کنی؛ و یا اصلا به قول نویسندهها و روش داستاننویسیشان، دانای کل داستان باشی، به راحتی و خیلی زودتر از وقوع بحران و بغرنج شدن وضعیت بتوانی تشخیص بدهی که دارد افراط میکند.
اینجاست که به عنوان دوست، رفیق(نویسنده برای دوست و رفیق دو مفهوم جداگانه در نظر گرفته است.)، برادر یا خواهر دینی، یا حتی به عنوان غریبهای که صرفا سرنوشت همنوعش برایش مهم است، احساس تکلیف(!) کرده و پا پیش گذاشته و احتمالا در گام اول فقط به تذکری ساده بسنده کنی. اگر از کلام نافذی بهره برده باشی و به لطایف الحیلی بتوانی با همان تذکر ساده وی را متوجه اشتباهش کنی کاری کردهای کارستان. ولی چنانچه طرف مقابلت در برابر فهمیدن از خود مقاومت نشان دهد کارت کمی دشوار خواهد شد.
در این مرحله مواجه میشوی با انواع استدلالهای نیمه منطقی و غیرمنطقی برای توجیه یا به عبارت نامأنوستر شرعیزاسیون( شرعی سازی!) افراطش.
فرض را بر این میگیریم که دود از کله ی مبارکت بیرون نزده باشد، تاب آورده باشی و میدان را خالی نکرده باشی که در این صورت یک لایک(like= میپسندم) بزرگ داری.
ماجرا ادامه دارد. دوباره همان تکلیف را احساس میکنی و با عزمی راسختر کار را از سر میگیری. اینبار عزم راسخت جواب میدهد(صرفا جهت آب نبستن به پست، وگرنه هرکه نداند من یکی خوب میدانم که چه خون دلها خوردهای!) و تو در اعماق جان خوشحال که بالاخره آن همه احساس تکلیف که با تک تک سلولهایت احساسش میکردی به بار نشسته و حالا منتظر میمانی تا ثمرهی زحماتت را ببینی که ناگهان...
بله، او به مبارزه با رفتار زشت و مذموم افراط پرداخته است و مصمم است هرطور که شده این موجود منفور افراط را از خود دور کند و خود را برهاند و هیچ چیز نمیتواند او را از تصمیمش بازدارد.
اما تو حیران و شگفت زده چیزی سوای آنرا میبینی. دارد اتفاق دیگری رخ میدهد که شاید نتوانی برای خودت هضمش کنی. حتی شاید باورش هم برایت مشکل باید. درست است، تلاشهایت اگر نگوییم که بیهوده بوده لااقل به بار هم ننشسته. تو اینبار تفریط را در رفتارش میبینی!
با کمال تأسف، او دچار "تفریط" شده است.
افراط بهتر است یا تفریط؟؟؟